طوایف چگنی

طوایف چگنی:

بنابر تاریخ آل جلایر در حمله مغول اختلافی میان قبایل کُرد بروز کرد و ایلات چگنی، زنگنه و سیاه‌منصور بالغ بر سی هزار نفر به صحرای قراباغ کوچیدند و در زمان صفویه آنگونه شرفنامه و عالم آرای عباسی آورده‌اند، جمعیت زیادی از آنها در خراسان بوده، حداقل پانصد خانوار از بزرگان و زبدگان آنها به هرات و هند کوچیده اند. کلیم اله توحدی در کتاب نادر صاحبقران تعداد چگنیهای مهاجر به خراسان در دوران صفویه را ده هزار خانوار ذکر میکند، هنری راولینسون در ۱۹۱۱م جمعیت چگنیها را ۲۰۰۰ خانواده تخمین، هانری فیلد در مردم شناسی ایران به نقل از ویلسون تعداد چگنیها را دو هزار خانوار ذکر میکند. در کتاب خطی جغرافیای لرستان جمعیت این ایل ۱۶۰۰ خانوار ذکر شده، اگر طولابیها و شیراوندها ( جمعا ۴۰۰ خانوار) را بدانان بیفزاییم، همان دوهزار خانوار استخراج میشود. رسالۀ”جغرافیای لرستان” تألیف میرزامحمود خان کمالوند پیش از کودتای ۱۲۹۹خورشیدی، چگنیها را بدو شعبه طهماسب خانی و حاتم خانی تقسیم کرده، جمعیت گروه نخست را شش هزار و نفوس گروه دوم را ۳۴۰۰ نفر برآورد کرده، این آمار با گزارش ۱۳۰۶ش تفاوت آشکار دارد. بنابر آمارها در دهه ۱۹۷۰م نفوس ایل چگنی به ۵۱۰۰ خانوار رسیده، از این مجموع ۳۰۰ خانوار در کرکوک و سلیمانیۀ عراق ساکن بودند. در ۱۳۴۳ش رزم‌آرا در جغرافیای نظامی ایران، چگنی را دارای ۱۱۸ قریه بزرگ و کوچک و جمعیت آنرا دوازده هزار نفر ذکر کرده است. طبق سرشماری ۱۳۶۶ش چگنی شامل ۱۹۵روستا، ۶۹۱۷ خانوار و ۴۰۵۵۲ نفر بود.

در خارج از لرستان در سفر میرزا ابراهیم نامی در زمان محمد شاه قاجار به قزوین تعداد چگنیها ۸۵۰ خانوار اعلام شده‌ و به نقل از جغرافیای نظامی تعداد آنها در قزوین ۱۵۰۰ خانوار است. جغرافیای سیاسی کیهان جمعیت تیره های چگنی در میان ایل قشقایی را ۳۰۰ خانوار ذکر کرده است. چگنیهای عراق جمعیتشان در سلیمانیه ۳۰۰ خانوار و جایی دیگر به همراه طوایف همه‌وند جمعاً ۱۴۸۰ خانوار ذکر شده اند. قبیلۀ اولاد چگنی وابسته به ایل عرب در فارس بنابر آمار ارتش در ۱۹۵۷م ۱۲۰خانوار بوده‌، احتمالاً چگنیها در به قدرت رسیدن زندیان، کریم خان را یاری کرده، همراه وی به شیراز رفته باشند. والی‌زاده در “تاریخ ایلات و طوایف لرستان”، چگنیها را کثیرالنفوس ترین مردم لرستان میداند، هرچند در آمارهای مذکور چگنیهای اراک، خوزستان، همدان، ایلام، کرمانشاه، تهران، البرز، بوشهر و … ذکر نشده اند که با احتساب آنها و نیز چگنیهای عراق، ترکیه، افغانستان و دیگر کشورها جمعیت آنها به‌ چند صد هزار نفر میرسد. ارتش جاویدان (جاودانه žayedān) به یادبود گارد جاویدان سابق هخامنشی در ۲۲۴ تا ۶۴۴ م از رزمجویان یگان ویژۀارتش ساسانیان تشکیل شد و شمار این هنگ حدود ده هزار نفر بود و بنابر کاوه فرخ “سایه در کویر” آنها در برابر اعراب در قرن 7م در نبردهای دارا، پل و قادسیه وارد عمل شدند. بنابر شرفنامه ص 423-424 “سیاه منصور، چگنی و زنگنه، مشهور است در السنه و در افواه مذکور که در اصل ایشان سه برادر بوده اند که از ولایت لرستان و به روایتی از گوران و اردلان بعزم ملازمت سلاطین ایران از وطن بیرون آمده، ایشان ترقیات کلی رویداده هر سه برادر به مرتبه امارت رسیده اند. سپس در صفحه 429 همان کتاب آمده “چگنی در شجاعت و شهامت و دلاوری از سایر اکراد ایران ممتاز است.”صدیق صفی زاده (ص 680 تاریخ کرد و کردستان) باستناد شرفنامه چگنی را برادر سیاه منصور و زنگنه دانسته که در زمان ساسانیان جزو گارد جاویدان بوده اند.

در عهد آق‌ قویونلو‌ طوایف چگنی بخدمت آن سلسله از ترکمانان بایندری رسیده و امراییشان چون منصوربیگ و ایل‌اُلدی بیگ چگنی در تثبیت قدرت سلطان یعقوب نقش اساسی داشتند. در زمان شاه طهماسب صفوی (سلطنت 930-984ق) طوایف چگنی متلاشی شده، بروایت شرفنامه 500 نفر از امیرزادگان آنها در لرستان، کردستان و آذربایجان گردآمده و از جانب خراسان رو به سمت هند نهاده و در هرات مورد توجه قزاق خان تکلو قرار گرفتند. قزاق خان آنها را در غرجستان میان هرات و کابل جای داد. در همین دوره منشیان و شاعران بزرگی از این طایفه برخاستند از آن جمله، عبدالله سلطان چگنی و ملا وارسته چگنی که اشعار و کتاب “اصطلاحات الشعرا” از او به یادگار مانده است. پس از چندی شاه ایران طی حکمی حکومت آن دیار به نام بوداق بیگ چگنی کرد. بنابر عالم آرای عباسی “صورت اکراد و الواری که در عهد شاه عباس به رتبه ایالت، خانی و سلطانی رسیدند، 13 نفرند و نفر دوم این فهرست عاشورخان چگنی است که حاکم مرو شاهیجان و بنابر عالم آرای عباسی از امرا معتبر بود.” بنابر شرفنامه ” و چون کسی که متکفل مهام امارت این طایفه بوده باشد از امراء و امیرزادگان ایشان نماند، در ولایت عراق و آذربایجان متفرق گشته، دست تطاول به مال مردم دراز کرده، قطع طرق و شوارع کرده، تجار و سوداگران از افعال و عداوت ایشان بجان آمده، از اطراف و جوانب ممالک محروسه به رسم دادخواهی به درگاه شاه طهماسب آمدند و تظلم کردند، شاه طهماسب بعد از تفحص و تجسس که ظلم و عدوان به سر حد تواتر و یقین رسیده بود، حکم فرمود، هرجا از طایفۀچکنی ببینند، قتل و غارت کرده جبراً و قهراً ایشان را از ممالک محروسه شاهی اخراج نمایند، به هرجا که خواهند روند و اگر توقف نمایند، در هر محل ایشان را ببینند، به قتل آورند و اموال و اسباب ایشان را نهب و غارت نمایند. بنابراین موازی پانصدنفر از اعیان ایشان بعزم سفر هندوستان متوجه خراسان شدند در آن حین قزاقخان تکلو حاکم هرات که از قهر و سخط شاه طهماسب وهم و هراس در ضمیر داشت، طایفه مزبوره را به ملازمت خود دعوت نمود. کماینبغی در رعایت آن جماعت سعی و اقدام نموده و چون مهم قزاق خان در دست معصوم بیگ صفوی بانجام رسید، جماعت چگنی بطرف غرجستان رفته، جمعیت نمودند و چون حقیقت احوال ایشان به مسامع علیه شاهی رسید و آثار شجاعت و شهامت ایشان زبان زده مردم شد، بداغ بیگ نام شخصی که از امیر زادگان آن طایفه بود و در سلک قورچیان عظام انتظام داشت، او را به بلندپایه امارت سرافراز گردانید، به میانه آن قوم فرستاد و یکی از محال خراسان را بدیشان ارزانی داشته، ترقیات کلی به احوال ایشان راهیافت و در شهور سنه احدی و الف که عبدالمؤمن خان ولد عبدالله خان اوزبک بعزم تسخیر قلعه قوجان با موازی سی هزار لشگر جرار بر سر بداغ خان آمده، او را محاصره کرد، شاه عباس بمعاونت او رفته، عبدالمومن خان از سر قلعه برخاست و شاه مزبور، بداغ خان را به نوازشات خسروانه مفتخر و سرافراز گردانیده، پنج پسر او به منصب امارت رسانید و حکومت و دارایی آنجا را بطریق امیرالامرایی بدو تفویض کرده، به عراق عودت نمود و بالفعل در سلک امراء عظام عباسی منخرط است”

از شرفنامه بر می‌آید، ایل چگنی در ادوار پیش از شاه طهماسب و حتی پیش از صفویه دارای اقتدار و حکومت بوده و شرفنامه گوید در زمان شاه طهماسب «از امرا و امیرزادگان کسی نماند …» و اینکه حاکم هرات آنها را عزیز داشته، نشان اعتبار آنان است. در دیگر منابع علت تبعید طایفۀچگنی به نقش آنها در حمایت از القاسب میرزا برادر شاه طهماسب بر میگردد. پس از فرجام کار القاسب میرزا، طوایف حامی او، مستوجب کیفر و نفی بلد شدند. طایفۀچگنی پس از رسیدن به خراسان، احوال این ایالت را در زیر سم ستوران ازبک و مغول آشفته یافته، دست رشادت از آستین جلادت بیرون آورده بر متجاوزان ازبکیه و ترکمن تاخته، آنها را گوشمالی دادند، سپس قاصدی به دربار شاه روان داشته که مملکت تو را از زیر سم ستوران دشمن رهانیدیم، اکنون کسی را به نگداری این دیار فرست که ما خود عازم هندوستانیم، پس از اطلاع شاه و مردم پایتخت از دلاوری چگنیها در حفظ بلاد خراسان، مورد عفو عمومی واقع شده، پس‌ از آن واقعه به حکومت و امارت ایالات و ولایات مختلف ازجمله خراسان رسیدند. پس از قتل شاهوردیخان آخرین اتابک لر کوچک در ۱۰۰۶ق به دست شاه عباس و برآمدن خاندان والیان فیلی بر مسند حکم لرستان، تمکین از حسینخان سلویزی بر ایل چگنی گران آمد که به موجب آن شورشهایی رخ داد و پس از سرکوب چگنی، عده‌ای از آنها به غرب رود سیمره، خوزستان و فارس متواری شدند. در دورۀافشاریه چگنیها قدرت و نفوذ خود را در دربار و خراسان همچنان حفظ کرده، امرایی چون محمد کریم بیگ، اردغدی بیگ، محمدحسن بیگ، محمدتقی بیگ و اغورلو بیگ چگنی بر کرسی حکومت و امارت بودند، در صفحات غرب ایران نیز تراب خان چگنی از سرداران نادرشاه به حکومت نهاوند رسید. در دورۀزندیه چگنیها در رسیدن کریمخان به فرمانروایی کوشش بسیار نموده، در راه تثبیت قدرتِ خانِ زند راهی شیراز شده، ترابخان چگنی حاکم نهاوند ابتدا به عنوان مستوفی الممالک (وزیر دارایی) زندیه منصوب وپس از مدتی به دلیل سوءظن به دستور کریمخان، اعدام گردید بعد از انقراض زندیه، چگنیها در خط مقدم تعرضِ خان قاجار واقع و به دستور او، چگنیهای شیراز به حوالی خوار، ورامین و قزوین تبعید شده، در این راه بسیاری جان خود را از دست دادند.

در عهد قاجاریه چگنیها نفوذ سابق خود را از دست داده، چندان در مشاغل دیوانی و حکومتی راه نیافتند، جز دو تن از سران ایل مافی یعنی حسینقلیخان نظام‌السلطنه صدراعظم و رضاقلیخان رئیس دولت مهاجرین، که بنا به برخی شواهد چگنی‌الاصل بوده‌اند. در لرستان طایفۀچگنی در دورۀفتحعلیشاه به دو شعبه حاتمخانی و طهماسبخانی تقسیم شد، دو پاره کردن ایلات در دوران قاجار مرسوم بود، زیرا حکومت بر آنها را ساده تر میکرد و اولاد حاتم و طهماسب فرزندان احمدبیگ چگنی از دورۀفتحعلیشاه تا انقراض قاجار بر مسند ریاست و توشمالی طایفه بودند. در قزوین و اراک طایفۀ چگنی سازمان ایلیاتی خود را همچنان حفظ کرده، ازسران آنها میتوان سلیمخان، سرهنگ باقرخان، سرهنگ صادقخان، محمدرضاخان سرتیپ و محمدتقیخان سرتیپ در قزوین و نصیرخان و رستم‌خان سبزواری و خوانین خانبلوکی در اراک را نامبرد. در دوران متعدد تاریخی از جمله صفویه تا قاجار طایفۀچگنی دارای فوج سواره نظام بود که در خراسان، قزوین، زنجان و لرستان مستقر بوده، ماموریتهای بسیاری در دیگر ایالات بانجام میرساندند. در ۹۳۶ق شاه طهماسب صفوی از آنها سان دید. در دورۀقاجار نفوس سواره نظام چگینی را ۴۰۰ سوار ذکر کرده، سلیم خان، سرهنگ باقرخان و سرهنگ صادق خان چگنی، سرکردگان آن بودند. در عهد قاجار پنجاه سوار چگنی از قزوین به ولایت خمسه (زنجان) مامور شدند و در رکاب فخرالملک حاکم خمسه بودند. چگنی در شرفنامه و عالم آرای عباسی با املاء “چکنی”، در تاریخ آل جلایر و کردستان با املای “چیگانی” و “جیگانی” و در زبده تاریخ کرد و کردستان چگنیهای کوچنده به گرجستان را “جیگان کُرد” و در جایی دیگر “جنگنی” آورده اند. در بخش سرولایت نیشابور خود را “بیگ‌های چَکَنه” مینامند و در عراق به چنگنی و چنگنیان مشهورند. بگفته معمرین محل و نوشتۀمؤلفانی چون دهخدا در فرهنگ فارسی، رزم‌آرا در جغرافیای نظامی لرستان، امان‌الهی بهاروند در کتاب قوم لر و بنابر جغرافیای لرستان پیشکوه و پشتکوه، تألیف ۱۳۰۰ق از نویسنده ای ناشناس “نام چگنی از سراب چگن محل سکونت طایفۀمیرزاوند از سکنۀاوليۀمنطقه مأخوذ است” بنابر ایرج محرر در “پیوند واژه های لری” بلخ ۱۳۸۴ص ۳1 “در اوستا ریشه چگ čag بمعنی جُستن و واژه “چگوَنگه” čagvaŋh بمعنی جوینده و آرزوکننده میباشد. در اوستا واژۀچینگه čayaŋh هم بمعنی آگاهی، آشتی و آرامش اندیشه است.” چگن در فرهنگ لغت بمعنی ابریشم یا پارچه زرکش و به باور برخی دیگر، چگنی بمعنی طایفۀدارای گله های کوچک گوسفند و در زبان بلوچی بمعنی آراسته و پیراسته است

محتملاً چگنی همان چنگروی مذکور در نزهه القلوب مستوفی و منتخب التواریخ معینی است که بصورت جنکروئی و جنکروی هم آمده، چنگری نام کوهی است از شمال شرقی کوهدشت تا کنار رود سیمره که بر فراز آن آثار چند قلعه باقیمانده که مهمترین آنها قلعه چنگری است. در غربی‌ترین نقطۀشهرستان چگنی مابین کوه مپل تا حوالی کوهدشت به کوه “وراز چنگری” مشهور است. پس از برپایی سلسلّاتابکان لر توسط شجاع‌الدین خورشید و سیطره بر قلاع منگره و انتخاب گریت بعنوان تختگاه، قبیلۀچنگروی از حدود کول مانرود و کوه چنگری در کوهدشت به حدود منگره کوچیدند و منطقۀ “کول چنگر” در جنوب بالاگریوه یادگار آن است. بنابر ایرج کاظمی در “میرنوروز” اتابکان لر از طایفۀچنگروی و سر سلسلۀآنان شجاع الدین خورشید است. بنابر محمد سهرابی در “لرستان و تاریخ قوم کاسیت ص ۴۱” اتابکان لر بنابر تاریخ گزیده، منسوب به طایفۀچنگروی و به احتمال زیاد طوایف امروزی چنگایی بازمانده قوم چنگروی میباشند.” امروزه چنگایی جزو طوایف چگنی است، جز لالی خوزستان که تیره‌ای از طایفۀعالی جمالی ایل بهداروند است. بنابر عبدالعلی خسروی در “در انتظار سپیده دمان، دانستنیهای عشایرجنوب ایران” تیرۀچنگایی خوزستان همان چنگری است و چگنی های عراق خود را چنگنی خطاب مینامند و در لرستان گاهی کوه چنگری در شمال کوهدشت را چنگنی‌‌گویند. بنابر کرم علیرضایی در “پیوستگی زبان لُری با تاجیکی” ص ۱۱۶، جنگره jangara بمعنی جنگی و جنگجو است. بنابر امان اللهی بهاروند در “قوم لُر” ص ۱۳۳، برخی از طایفه جنگروی در دهات بُلطاق و گندُمینه (فریدن اصفهان) موسوم به جهانگیری در اواخر صفویه به این دیار تبعید شدند. بنابر تاریخ غضنفری” بداق خان چگنی در ۹۴۸ق همراه شاه طهماسب صفوی به منظور تنبیه علاءالدین رعناباشی حاکم متمرد به دزفول و سپس به خراسان رفته است. بنابر کلیم‌اله توحدی در نادر صاحبقران پاورقی صفحه ۱۱۲” چگنیها در سبزوار و بسطام به فارسی و در سرولایت قوچان (نیشابور) بیشتر به ترکی سخن می‌گویند. بقيه در بروجرد و خرم‌آباد ساکنند و برخی در لوشان، منجیل و تارم بر سر راه قزوین به‌ گیلان اسکان یافته‌اند. در لرستان گرمسیر آنها در جنوب غربی و غرب خرم‌آباد تا حوالی کوهدشت و منتهی به گردنه وراز چنگری و تنگ کلهرت است (محدوده شهرستان چگنی) و سردسیر آنها در شمال خرم‌آباد مناطق بسطام، رباط چگنی، دهپیر، پل هرو، الشتر تا حوالی سیلاخور و بیشه دالان بروجرد بود که پس از کوچ اجباری بسیاری از املاک آنها به خالصه دولتی درآمد و بعدها به دیگر ایلات لرستان و افراد برجسته مذهبی، سیاسی و اجتماعی، واگذار یا فروخته شد.

چگنیها حالیه در لرستان در شهرستان چگنی، خرم‌آباد (شهر خرم‌آباد، دهستان کرگاه غربی، روستاهای رباط، دهپیر و پل هرو)، شهرستان پلدختر (بخش معمولان، روستاهای پشت تنگ، بابازید و زیودار)، شهرستان کوهدشت (شهر کوهدشت، منطقۀسرطرهان و بخش مرکزی)، رومشکان، سلسله، دلفان، بروجرد و دورود ساکنند. طوایفی از چگنی در از آغاز صفویه به بعد بویژه در زمان آغا محمد خان به قزوین کوچانده شده‌اند. بنابر “کتاب سرزمین قزوین” گروه زیادی از چگینیها در دهات دهستانهای اقبال، قاقزان و تارم برای تمام سال ساکنند و تعدادی ییلاق و قشلاق میکنند. ییلاق آنها در ریحان دره، خرکان، چشمه کره و کوههای ملاسوره قاقزان است و قشلاق آنها پیرامون اورگن معلم خانی، قراتیکان، پاچنار، جن دره و حدود خاگینه تارم و زرین خانه کنار رود شاهرود است و ‌اکنون چگنیها در بیش از هشتاد دهِ قزوین، تاکستان، بوئین زهرا و آبیک و نیز در اطراف تبریز، منطقۀقطور، خوی، اورمیه و سلماس بطور پراکنده ساکنند. کریم سنجابی در “خاطرات علی اکبرخان سردار مقتدر” مکرر از دهکدۀچگنی نام میبرد” حسنخان بختیار بنیانگذار اصلی ایل سنجابی در اوایل قاجاریه املاک مختلفی از جمله دهکدۀچگنی و چهار دهکده خورنه، دهات بابان، کوزران و بندار را خرید (ص 48) این املاک بویژه روستای چگنی موروثی قاسمخان سردار ناصر و علی اکبر سردار شدند (ص159)” در جایی دیگر از این کتاب محل اصلی جنگ سنجابی با روسها در قریه چگنی بوده، با توجه به اینکه بسیاری از ایلات و طوایف ایران منشعب از چگنی بوده‌اند، چنین موضوعی جای شگفتی نیست. طبق برخی اسناد و شواهد، شالوده دو طایفۀ سنجابی و همه‌وند، چگنی بوده، والی‌زاده، طایفۀمافی (پایروند) را از شعبات چگنی برمیشمارد.

تیره های مختلف پیرحیاتی و شیراوند در فارس در حوالی شیراز سکونت دارند و به همراه هشت تیرۀدیگر شامل چلبی، پیریاپی، کافروشی، رَشَوند، رَمَوند، صفرَ‌وند، صوفیه ‌وند و سینه به سر بنام همه‌ وند یا احمدوند شناخته میشوند، تیره‌هایی نیز میان ایل قشقایی و بویژه در نواحی فیروزآباد و سیمرم اند، جغرافیای سیاسی کیهان سکونت طایفه چگنی در حوالی سیمرم و در میان ایل قشقایی را تاکید میکند، چگنی یکی از یازده تیرۀاصلی ساکن در فراشبند در جنوب غربی فارس است و طوایف چگنی شیری در فسا، داراب، بوانات، صفاشهر، پاسارگاد و … بسر میبرند، تیره‌ای از طایفه میرزاوند نیز در شیراز ساکنند. گروههایی از چگنی در سیروان، هلیلان، دره‌شهر، آبدانان، ایوان، مهران و شهر ایلام ساکنند، در سیروان روستایی بنام چگنی است و در چنگولۀمهران در مرز عراق مشهور تیرۀشکربک طایفۀکُلیوند از طوایف ایل شوهان بشمار است. چگنیها در استان مرکزی در منطقه شراء در خنداب و بطور پراکنده در شازند، اراک، تفرش و ساوه بسر میبرند و در عهد قاجار در منطقۀشراء دارای حکومت و ایلخانی بودند. در خوزستان گروههای بزرگی از چگنی در دزفول، شوش و اندیمشک میزیند، ازجمله طوایف میرزاوند، بداق، اولاد احمدبیگ، شاکرمی، فلاوند، پیرحیاتی، حیات‌الغیب، چنگایی، خضریان و … تیره‌ای بنام کربعلی چگنی در گتوند و خانوارهایی بطور پراکنده در دیگر نقاط خوزستان بسر می‌برند. طایفۀ بزرگی بنام حیات ‌داودی ساکن در بوشهر، گناوه و بندر ریگ معتقدند، در زمان صفویه از ناحیۀحیات‌الغیب چگنی سوی جنوب رفته‌ اند، در طول تاریخ بلوک حیات‌ داود یک منطقۀحاکم نشین بوده است. تیره هایی از چگنی در ملایر، نهاوند و تویسرکان زندگی میزیند و به زبان لُری گویش ثلاثی تکلم میکنند. در استان چهارمحال و بختیاری در حوالی گهرو و کیار تیره های اولاد سلیمان، اسدی و هیبتی خود را از نسل محراب بیگ چگنی میدانند و در خانمیرزا تیرۀمیرزاوند از طایفۀبابادی عکاشه خود از مهاجرین چگنی خرم‌آباد میدانند.

در کهگیلویه و بویراحمد، بزرگان طایفۀآقایی در ایل بویراحمد، اصل خود را از ناحیۀحیات ‌الغیب چگنی میدانند. تعدادی از چگنی‌ها درآمیخته با ایل قشقایی در سمیرم اصفهان و طایفۀچنگروی در روستاهای بلطاق و گندمینه در غرب اصفهان در فریدن ساکنند. گروهی از چگنی در منطقۀگاوبازۀبیجار و جمعی بطور پراکنده در ابهر، خرمدره، طارم علیا و زنجان و گروهی در رودبار، لوشان، منجیل، رشت و روستای خواچگین گیلان ساکنند. طایفۀبوداغی در سوادکوه مازندران، منطقۀ سرخ ‌آباد ساکنند و در البرز در نظرآباد، هشتگرد و روستاهای بین آبیک تا نظرآباد منجمله روستاهای چگینی، ازبکی، احمد آباد مصدق و … اکثر اهالی چگنی هستند. گروهی هم بطور پراکنده در ورامین، ری، پاکدشت، بومهن، رودهن، تهران و دماوند و جمعی در منطقۀبسطام شاهرود ساکنند. خراسان از دیرباز محل سکونت و حکومت امیران چگنی به پایتختی خبوشان بوده، اما در طول زمان به دلیل ادغام با اقوام کُرد کرمانج و ترکان بیات، ماهیت ایلیاتی و استقلال خود را از دست دادند. ‌اکنون سه طایفۀبیگهای چکنه در سرولایت، نیشابور، فیروزه، سبزوار، نوخندان و … ، طایفه اغورلومییت خان در شیروان، بجنورد، قوچان و درگز و طایفۀزنگنه چکنی در خواف از فروع چگنی اند که هویت خود را تا حد زیادی حفظ کرده و ایل مشهور به بیچاره در گناباد ادغامی از ایلات چگنی، زنگنه و سیاه‌منصور است. طایفۀلری در سیرجان و جیرفت اصل خود را از قبیله چنگروی لرستان میدانند که در دوران تیموریان به کرمان کوچ کرده‌اند. چند خانوار چگنی با شهرت نارویی در زاهدان و نصرت‌آباد و دودمانی از تیره محمدیوسف از طایفۀچگنی شیری در حاجی‌آباد و درگهان قشم ساکنند. محمد مردوخ شماری چگنی را ساکن در کرکوک و سلیمانیه میداند و بسیاری هم در بغداد و بصره ند و مولف کتاب کردان گوران تیره های چگنی را درآمیخته با زنگنه و از ساکنین ولایت کرکوک می داند که در کوکوک، سلیمانیه، چمچمال، شارباژیر، کلار، کفری و خانقین میزیند. گروههایی از چگنی در وان، حکاری و برخی مناطق شرق آناتولی و دسته‌هایی در ولایات غور و نیمروز و سرحدات افغانستان و پاکستان بسر میبرند. بنابر دائرةالمعارف اسلام در مادۀکرد، جلد ۲” در منطقۀقره‌باغ قفقاز، ۲۴ طایفه کُرد که نفوس آنها قریب به ۳۰,۰۰۰ نفر بود، ساکنند و در خراسان هم طایفۀگِل و زنگنه ساکن بوده، طایفۀجیگان کُرد (چگنی) به گرجستان مهاجرت کوچیده اند که در ناحیۀقفقاز عموماَ با نام کُردان چیگانی شناخته میشوند، طایفه جلال‌اوغلی چگنی در آذربایجان روسیه، به ترکی و در لوری ارمنستان به ارمنی تکلم میکنند.

در شهرستان چگنی آثار تعدادی معبد مهرپرستی وجود دارد که مهمترین آنها معبد مهری تنگ بواس در تنگه‌ای به همین نام در دامنۀسفیدکوه در منتهی الیه شرق شهرستان چگنی و فاصلۀپنج کیلومتری خرم‌آباد است و بر روی سنگ قبور موجود در منطقۀچگنی لرستان، نقوشی از صورت انسان با اشعه هایی پیرامون بعنوان نماد خوشید یا مهر، به وفور مشاهده میشود، علاوه بر خورشید نقش چهرۀانسان در داخل ماه، نقش ستاره و گل لوتوس هم مشاهده میگردد. در منطقۀچگنی (منطقه شه‌ کرم) در بخش معمولان نام کوه لِهور یا لُهور با ارتفاع ۱۵۷۵ متر، از ریشۀ “ل + هور” و هور در بمعنی خورشید است. بنابر ایرج محرر در “پيوند واژه های لری با ديگر زبانهای آريایی” در محال چگنی، دخمۀ “بئوس” بغلط باباعباس ثبت شده، اين معبد واقع در ابتدای سینه ‌کش “سفیدکوه” و دارای پله و راهرو و چندین اتاق، طاقچه، حوضچه و چاه بوده، برخی باستان شناسان آنرا از معابد “مهرپرستی” ذکر کرده‌اند و در اوستا بَئُسی بمعنی “بت پرست” ذکر شده، در محال چگنی و خرم‌آباد بدن منطقه “توه بواس” نيز گفته میشود. واژه “توه” در لُری بمعنی “دره” میباشد و رویهم “درۀبت‌پرست” را میرساند. بنابر “لرستان و تاریخ قوم کاسیت” تالیف محمد سهرابی تهرانی” واژه باباعباس در لرستان “باواس” است که یحتمل از کلمۀ “بوئسی” باشد و طبق گفته های هرودوت، بوسی=بَئوسی در کنار آریزانتها، استروگاتها، بودی، پارتاکنه ها، مغها و بروایتی دیگر سارگاتیها از قبایل ماد بودند. از طرفی میان طوایف حسنوند (چگنی درست است) در ناحیه الشتر بطوایف “باواسی” برخورد می‌کنیم … احتمال میرود کلمه خورشیدی (لقب اتابکان) با واژه چنگروی در ارتباط باشد، شايد واژۀچنگروی از کلمه چَنگَه یا “چَنگای” اوستایی باشد و “چنگه يا چنگا” در اوستا به معنی روشنایی بی پایان آمده است. مهرابۀدخمه باباعباس از نوع غاری بوده، واؤۀمهرابه بعدها بصورت محراب نوشته شد. در غرب دخمه بر بلندی تیغۀکوه از طریق پله های سنگ چین به سطح نسبتاَ بازی میرسیم که شباهت به قربانگاه دارد. در دره باباعباس، مدفن ماماجلاله مادر شاه خوشین واقع و پايين اين معبد قبرستان چگنیها قرار دارد. در مرکز چگنی، در دهستان تشکن (آتشدان)، بالای کوه رکی، آثار آتشکده‌ای است و سازه ای با ستونها و سرستونهای حجاری شده که دو سوی رود کشکان تا معبر کهن خاور به باختر را زیر نظر داشته و از آثار دوره اشکانیان است.

با توجه به اینکه لرستان (سابقاً مهرگان کده، ماه سبدان، شاپورخواست) خراج‌گذار کوفه بود، نفوذ عقاید شیعی در این سرزمین محتمل است و از قرن سوم هجری به بعد آیینهای کهن ایرانی بصورت یارسان نمود یافت و طایفۀچگنی در گرایش بدان گوی سبقت را از دیگران ربود و محل ظهور دومین پیشوای آن، حسین بن مسعود گورانی مشهور به شاه خوشین، باباخوشی، مبارکشاه، زرده سوار، هزارسوار و … شد. تولد و سرگذشت شاه خوشین شباهت زیادی به عیسی مسیح دارد و مادر شاه‌خوشین، ماماجلاله در باور یارسان جایگاهی چون مریم عذراء برای مسیحیان داشته، طایفه بابا عباسی (بواسی) چگنی خود را از تبار شاه خوشین میدانند. در منطقۀچگنی مقابر، گنبدها و رِوَدگاههایی مقدس و منسوب به پیران و بابایان یارسان موجود است، همچون باودونیار (بابادانیال) و باوَاسماعیل در روستای برکه، پیر سهم ‌الدین در شاهیوند، مقام دوازده امام در سماق، پیرپخَه در میشکر، ماماجلاله در توه بواس و … چگنیهای کوچانده به آناتولی پیرو مذهب بکتاشیه شده، جمعی نیز در شمال عراق، قطور آذربایجان و خاور ترکیه به مذهب شافعی گرویدند. در دورۀصفویه، جمعیت چگنیهای یارسان و شافعی رفته رفته کاهش یافت، تا جاییکه اتابکان لُر کوچک که پیشتر شافعی بودند، از عهد شاه رستم چنگروی به امامیه گرویده، لقب عباسی به خود دادند. چگنیهای خراسان به سبب نفوذ و قدرت شگرف در دربار صفوی به امامیه گرویده، کسانی از ایشان مقام خلیفة الخلفایی صفوی کسب کردند. مطابق برخی اسناد، مسجد جامع سبزوار توسط یکی از امرای چگنی خراسان ساخته یا بازسازی شد. زیارتگاه مشهور به قدمگاه در حوالی نیشابور در  همان دوران توسط حسنعلی بیگ چگنی بنا گردید. بنابر قصص الخاقانی در ذکر وقایع دوران شاه عباس ثانی” سرزمین “زمین‌داور” را ضمیمۀملک دارالمومنین سبزوار فرموده، بمحمدخان چگنی که‌ در میدان مردافکنی گوی سبقت به چوگان تدبیر از اقران ربوده بود، تفويض کردند.” اما گویا التزام به موازین دینی بیشتر به سردمداران، علما و زعمای ایل مربوط بود و دیگر آحاد مردم‌ چگنی لرستان، بر باورهای پیشین یاری ماندند و گرچه در اسناد و روی سنگ قبور قدیمی برخی از چگنیها القاب کربلایی و حاجی و یا نقوش مهر و تسبیح مشاهده میشود، اما برغم آثار فراوان تاریخی چ.ن عمارات، آسیا‌بها، قلاع، پل‌ها، تپه‌های باستانی و … در محدوده شهرستان چگنی اثری از ساختمانی مربوط به مسجد وجود ندارد و اولین مساجد شهرستان چگنی در دورۀپهلوی و پس از انقلاب اسلامی بنا شدند، (مانند مسجد ده سراب نایکش احداث در ۱۳۴۱ش) و برخی مردم چگنی خراسان در گناباد، طی سده های اخیر به فرقۀدراویش گرویدند. اکنون غالب جمعیت چگنی در ایران بجز شافعیان ساکن قطور خوی و چگنیهای پیرو دراویش گنابادی در خراسان و  جماعات یارسان در کرمانشاه، جملگی در لرستان، خراسان، خوزستان، فارس و همۀمناطقی که سکونت دارند، بر مذهب شیعه اثنی عشری اند. در عراق، چگنیها در مناطق عرب نشین بغداد و بصره، مذهب شیعه و در کردستان مذهب شافعی داشته، در گذشته بسیاری از علماء شافعی از میان آنها برخاسته اند. از آیین چگنیهای افغانستان اطلاع موثقی در دست نیست، احتمالا بدلیل ادغام با اقوام پشتون و بلوچ، بر مذهب حنفی باشند.

بنابر مراد محمودی چگنی در “باورهای مردم چگنی ص ۳۶” طوایف میربیگ چگنی یارسانند و دامنه باورها و اعتقادات سنتی در بین عموم مردم چگنی (شیعه و یارسان) از قبیل بزرگداشت و سوگند به آتش، خورشید، ماه و ستارگان به دوران مهرپرستی میرسد و این باورها چنان ریشه‌ ای عمیق دارند که با گذشت دو سه هزار سال هنوز استوار و پابرجا مانده ‌اند، در برخی روستاهای چگنی آثاری از آتش پرستی، مانند بقایای آثار آتشکده‌ ای بر فراز قلعه رکی در تشکن، خرابه آتشگاه و قلعه‌ای در بالای غار چگه میرزاوند (غار ضلع شرقی سراب چگه)، قبرستان گبریها “قَورگَوری” در مجاور خیلی از روستاهای چگنی، ازجمله روستای کِی حاتم و جنوب روستای چگه میرزاوند وجود دارد. سوگندهای رایج چگنی‌ به انوار درخشان خورشید، ماه و ستارگان است، مانند “وِ لیسک اَفتاو”، “وی مونگ قسم”، “وی اَسارِه مین آسمو” … و اینکه پسر را “تژگاه” یا آتشگاه یعنی جایگاه آتش و یا “وِجاغ” یعنی چراغ میدانستند که به آیین های دوران باستان بر میگردد. جان بخشی به اشیاء و تقدس بخشیدن به درختان، سنگ، کوه، رودخانه و … و باور به بعضی از ارکان طبیعت میتواند از باورهای مانوی نشأت گرفته باشد چراکه از مانی، همۀمخلوقات خداوند حتی سنگ و کوه هم جان دارند. قسم به “حیای‌غو” (حیات‌الغیب) میان مردم چگنی لرستان و طایفه آقایی ایل بویراحمد رواج دارد. قرآن “جلد‌سی” (جلد سیاه) از قرآنهای قدیمی شهرستان چگنی لرستان، از قدیم‌الایام حکم قاضی را در منطقه داشته، در تنگناهای اجتماعی چون قتل، دزدی و … متهم را پای آن کشانده، تا از ترس اعتراف کند.

کنون مردم چگنی به زبان لری و گویشی مخصوص خود سخن میگویند، در گذشته و در دورانی که آئین و فرهنگ یاری در زاگرس غالب بود، زبان گورانی از زبانهای شمالغربی که با کُردی مغایرت دارد، بعنوان زبان ادبی مردم این ناحیه مورد توجه و استفاده بوده، در متون تاریخی از آن بعنوان فهلویات هم یاد شده است، فهلوی معرب پهلوی و پهلوی در عهود اشکانی و ساسانی زبان اصلی و رايج ایران بود، از ریحانه خانم در قرن‌ 5ق از یاران شاه خوشین و متولد اطراف یافته کوه چگنی یک دو بيتی باقیمانده است: أ‌و روی ماتیان، أ‌و روی ماتیان/ بارگۀشام وستَن أ‌و روی ماتیان/ أ‌و رو نیشته بیم نه کوشک کیان/ دیم آو أو رو گواه دا وه گیان (بر رود مادیان [مادیانرود مسکن قبیلۀچنگروی]، بارگاه شاه [ذات الهی] بر رود مادیان هبوط کرد، آنروز من نشسته بودم در کوشک کیانی، دیدم آب آن رود با جان و دل به [شاه خوشین] گواهی داد). در “نامۀفرهنگ ایران” جلد اول آمده” بعلت اینکه بیشتر ایلات گورانی زبان مانند زنگنه، سیاه‌منصور و چگنی در عهد شاه عباس صفوی به افغانستان انتقال داده شدند، به علت همین مهاجرت متکلمین به این زبان در غرب ایران در اقلیت ماندند.” در طول زمان و پس از به انحطاط رفتن زبان و فرهنگ گورانی بر اثر تحولات تاریخی [سیطرۀایلات بر روستاها و شهرها] و تضییقات علیه یارسانان و قوم گوران، رفته رفته زبان لُری بر فرهنگ مردم‌ چگنی غالب شد. حالیه چگنیهای لُر زبان در لرستان، خوزستان، ایلام، همدان، مرکزی، قزوین، گیلان، تهران، اصفهان، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد و بوشهر زندگی میزیند و گروههای مهاجر به کرمانشاه، شمال ایلام، کردستان، آذربایجان غربی، خاور ترکیه و شمال عراق به گورانی و کردی تکلم میکنند، آندسته که با اقوام کرمانج درآمیخته اند به کرمانجی سخن میگویند، بنابر محمد امین زکی‌بیگ، مردمان چگنی و زنگنه در افغانستان به زبان کردی سخن میگویند که در این صورت باید به زبان گورانی باشد. پاره‌ای از مردم چگنی در آذربایجان، سه روستا در بوئین زهرای قزوین، زنجان، بیگ های چگنی نیشابور که با ایل بيات خراسان درآمیخته‌اند، آنانکه با ایل قشقایی فارس ادغام شدند و آندسته که در خاور آناتولی و آذربایجان روسیه رخت افکندند به ترکی تکلم میکنند. طایفه‌ای از چگنی بنام چگنی شیری ميان ایل عرب خمسه، زبان عربی را فراگرفته، جماعتی از طايفۀپیرحیاتی در مناطق عرب نشین عراق ساکنند. دودمانی از چگنی در بلوچستان، اکنون به بلوچی، طایفۀخوانین چگنی شفت گیلان به گیلکی و طایفۀبوداغی سوادکوه به طبری زبان‌ سخن میگویند.

لُری چگنی یا چِگِنیونه از گویشهای لُری در شهرستان چگنی (بخش مرکزی، بخش ویسیان، برخی روستاهای دهستان کشکان جنوبی در بخش شاهیوند)، خرم‌آباد (دهستان کرگاه غربی)، بخش معمولان روستاهای منطقۀشه‌ کرم پشت تنگ معمولان، تعدادی از روستاهای کوهدشت، روستای امیر الشتر، روستای قشلاق پیرحیاتی ملایر، روستای علی‌آباد خنداب، چگنی‌های قزوین و لوشان رایج است. گویش چگنیونه از گروه گویشهای جنوب غرب ایران است و در کنار لُری خرم‌ آباد، گویش نهاوندی، گویش بالاگریوه‌ای و گویش بروجردی درزمرۀگویشهای لُری شمالی قرار دارد. گویش فیلی از گویشهای جنوبغربی شامل گویش فیلی ایلامی، لُری خرم‌ آبادی، لُری چگنی یا چگنیونه و لُری شوهانی است. پرکاربردترین علائم جمع در لُری فیلی، «یا» (بَردیا = سنگها)، «ون» (زِنون=زنها) و «ل» (زَنَل = زنها، دُختِرَل = دخترها) است. گویش چگنیونه بیشترین شباهت را به لُری خرم آباد دارد و چند واژه به گویش لری چگنیونه از اینقرارند: آزا = سالم، آزِه = سریع، آسِمو = آسمان، تِریشکَه = برق، صاعقه، پاگیرَه = نامزد کردن دختری برای پسر، دِر = درب، کَپو = کله، سِر = سر، سِی = سگ، گَمال = سگ نر، دِل/ دِلَه = سگ ماده، مِلیچَک = گنجشک، دَرزِن = سوزن خیاطی، کِشکَه = عقرب، دآ = مادر، نِنَه = مادربزرگ، دایا = پیرزن، ریش‌اِسبی = پیرمرد، بواَ = پدر، پاپا = پدربزرگ، اِلُ = عقاب، دال = کرکس، ایوارَه = غروب، اَفتاو = آفتاب، تِرکِسِ = ترکیدن، شِر = پاره و مندرس، چاس = ناهار / اصطلاح (چاسی بُنیم واش = ناهاری مهمانش باشیم)، پیا = مرد زَ / زینَه = زن، آفِرَت = دوشیزه/ ضعیفه/ زن، گالِ‌راو = هیاهو، اوسا = خنیاگر و مطرب، پَپی = پروانه، پاپریک = پروانه، پِرنوش = پریشب، پیشی = ظهر و نیمروز، کُم بُردِ = بهره کافی بردن، تاتَه = عمو، تاته‌زا = عموزاده، تال = کمانچه، تِفاق = اتفاق و پیش‌آمد، جاجِک = سقز کوهی، جِنِک = لباس، جَنیِری/ جَنگِری = شرور و جنگجو، چغا = تپه‌های کوچک، خا = تخم مرغ، خِزگال/ غِزگال = خوشا/ ای‌کاش، دِرِک = خار، تیَه‌رَه = تمشک، دومی = افراد شیاد و حیله‌گر، دینیا = دیروز، دوشنیا = دیشب، رِزگ = رديف، رِزم = پیش‌آمد غیر منتظره، رَزَن = چفت در، رَزوم = درخت بلوط کوچک، رَش = رنگ خاکستری مخلوط با زرد، رِگَه کَشییه/ دَم رِگَه کرده = مشاجره کردن، زم‌دار = زخمی، داوت = جشن عروسی، پُرس = مراسم سوگواری، ساکنه = ساختمان روستایی، سیس = رنگ تیره/ نوعی زاغه زیرزمینی برای گوسفندان، سیفا = فکر/ تحقیق/ تأمل، سیفا کردِ = اندیشیدن/ تحقیق کردن، غار = خار، فِرَه = فراوان، زیاد، کوا/کا = کجا، گازولِک = خرمگس، گِرگِر = مدام، گِل‌گِلی = بعضی مواقع، ملاژگَه = سقف دهان، مَلَه = شنا، مَلو = شناگر، مِهَت = کمک، مهت دیه = کمک کردن، نیر = نور، یَسَه = این است، دُختِرَل = دخترها، زَنَل = زن‌ها، بَچَل = بچه‌ها، گایل = گله گاو، بُزَل = گله‌ بز، بیَه‌ل = گله بزغاله

طوایف چگنی شامل، آهنگران، الله‌کرمی، امیر (سی‌سی یا کارخونه، فیلی، توشمال، چهارتخمه، امید)، اصفهانی، اولاد احمدبیگ (شرف، حاجی، حاتم، رحیم، مراد، کریم، صفی)، اولاد حاجی کاظم خان (مهدی‌خان، حاجی‌خان، حاجی رحیم‌خان، آقاعلی، هاشم‌خان، علی‌قلی‌ خان و …)، اولاد سلیمان، اولاد محراب بیگ (سلیمان، اسدی، هیبتی)، اغورلو مییتخان (آقابالی، آقامحمد، محمدصادق، مصرخان و شاه‌محمد)، باباحسین، باباعباسی، باباعلی، بابایی، بداق، بَک‌بَک، بهادی‌وند، بیژنوند، بیگ‌های چکنه (یوسف بیگ، عباسعلی بیگ، صادق بیگ، نصیربیگ و کاظم بیگ)، پَم هَر، پیرحیاتی، پیرمردوند، پیرکرم، تاجمیر سلطان، جلال اوغلی، جودکی، چگنی شیری (میرابوالحسن، محمدیوسف، تقی‌خان، هادی، خداداد)، چگینی قشقایی (بیگ‌لَر، نوروزقلی، رحیم‌بیگ‌لو، رشیدبیگ‌لو، زمان‌لو، هاشم‌لو، محمدتقی‌لو)، چگنی سنجابی، چگنی شوهانی (کَلی‌وند)، چگینی نظرآباد، چلاوی، چنگایی، چنگاوی، چنگروی، چنگنی، حیات‌الغیب (خَشی، چوکل، نجف، غیبی، سلیمان، سیدمراد، جوزی)، حیات‌داودی (بهمنیاری، شولی، مم‌صالحی، عباسی، چهار روستایی، مال خلیفه)، حسیوند، خضریان، درویش، دلیجه‌ای، دوشَم، دوهری، رکرک (وره‌زردی، دلی، زال‌بک، زمان، گُرزگُرزی، اورنگی، کاکی)، رومیانی، زُبیدار، زهراکار، زنگنه چکنی، سبزوار (شاه‌قلی، مراد، احمد، میربیگ، سرافراز، نصیرخان، باباخان، باقرخان، منتعلی‌وند، جباری)، سردیوند، سوری، سیاه‌منصور، شاه‌کرم (عمدحسن، ویسکرم، ملکَ، میرکرم، ملکعلی، محمدزمان، نوروزعلی، آئینه، کل‌والی، کمال، کُرد)، شاهیوند (حسکه، علکه)، شیراوند (کلی‌وند، کائدوند، حسنوند، لره، شیرکه، اولاد کیخا، دلیجه)، طولابی (کائدوند، پیروزوند، اورام‌وند، باومیروند، دیناروند، سماقی و …)، عربان، فراش، فرخانی، فصیحی، فلاوند (یارکه، مراد، شاهی‌بک، زره)، قادری (خانبلوکی)، قلایی، قیطول، کُت‌کُتی، کربلی، کلاهی، کلهر، کوشکی، کوگیر (کاوند، لروند)، گُرزگُرزی، گودرزوند (پاچناری، پیرقلی‌وند، خرکانی و …)، مافی (پایروند)، ماله‌میر، محمودوند، میرخوند، میرزاوند (هموم، یارک، جِوِر، دوستعلی‌وند، حقی، پیریایی، کاظم، کشور، زیعلی، رضا، کلورضا، شیرمرد، شیرزاد، کلمرد و …)، مونوند، نجم‌ سهیلی، نظامی‌وند، هداوند، تیره‌هایی از همه‌وند است.

مشاهیر آن شامل امیر منصوربیگ چگنی، امیرالامرا بداقخان چگنی فرمانروای خراسان، یوسفعلیخان چگنی حاکم مشهد و مرو، بیرامعلیخان چگنی حاکم هرات، بسطام و مرو، حسنعلیخان چگنی حاکم مشهد، همدان و بسطام، حسینعلیخان چگنی حاکم تهران و ملازم شاه‌عباس اول، سلطانعلی سلطان چگنی از امرای صفویه، محبعلی سلطان چگنی از امرای صفوی در قفقاز، عاشورخان چگنی بیگلربیگی مرو و وزیر خراسان، اسماعیل قلیخان چگنی، امام قلی سلطان چگنی، شاهوردی سلطان چگنی ملازم شاه اسماعیل دوم صفوی، شاهوردیخان چگنی سپهسالار فارس، ذاکر چگنی فرماندۀ قشون صفوی در قفقاز، محمدسلطان میرچگنی، صفی قلیخان چگنی داروغه شهریار و کوتوال قلعۀالموت، صفرقلی بیگ چگنی فاتح قلعۀدِمدِم، اغورلو سلطان چگنی حاکم لشت ‌نشا گیلان، محمدخان چگنی حاکم سبزوار، اسفراین، بُست و زمین‌داور، زکریاخان چگنی امیرالامراء کردستان، قطب‌الدین آقای چگنی سفیر شاه‌ عباس نزد عبدالمومن خان ازبک، چلبی بیگ چگنی، شاه علی سلطان چگنی حاکم وان، عبدالله سلطان چگنی از شعرا و حکام خراسان در دورۀصفوی، امام قلی بیگ چگنی رازی شاعر و عارف دوران صفوی، امامقلیخان چگنی حاکم جام، احمدخان چگنی حاکم سبزوار، جامی سلطان چگنی حاکم سبزوار، محمد کریم بیگ چگنی قراول‌باشی مرو، محمدحسن بیگ چگنی مروی، محمد تقی بیگ چگنی مروی، اردغدی بیگ چگنی سبزواری، محراب بیگ چگنی، ذونمر سلطان چگنی، علیخان چگنی (میرزا)، مرادخان سلطان چگنی، توشمال سلیمان چگنی، تُرابخان چگنی سردار نادرشاه و کریمخان و حاکم نهاوند، تیمورخان چگنی سردار زندیه، سامخان چگنی، حاتمخان چگنی سردار زندیه، طهماسبخان چگنی، عباسخان چگنی سردار زندیه، کدخدا شاه‌کرم چگنی، سبزوارخان چگنی، سیدحسینخان حیات‌الغیبی وزیر اسمعیلخان والی لرستان فیلی، مرشدخان چگنی، محمودخان چگنی، کرمخان چگنی، سید ذوالفقارخان پیرحیاتی، باقرخان چگنی رئیس ایل چگنی قزوین، خان باباخان چگنی، سلیمخان چگنی حاکم محمّره، سرهنگ باقرخان خان چگنی سرکردۀسواره چگنی، سرهنگ صادقخان چگنی سرکرده سواره چگنی، سرتیپ محمدتقی خان چگینی رئیس ایل چگنی قزوین، سرتیپ محمدرضا خان چگینی رئیس طایفۀچگنی قزوین، حاجی نصیرخان چگنی ایلخان چگنی منطقۀشرا، حاجی رستمخان چگنی ایلخان چگنی منطقه شرا، حاجی نگهدارخان چگنی سردار قاجاریه، محمدرحیم خان چگنی شرایی بنیانگذار شهر اراک، ابراهیم خان چگنی شرایی بنیانگذار شهر اراک، فرج‌الله خان چگنی مجدالدفتر دربار محمدعلی میرزا ولیعهد قاجار، سلطان باریَک خان رُکرُک، علیخان شفتی شجاع النظام حاکم شفت گیلان، بهرام خان هژبر نظام شفتی، عبدالرزاق خان کُمساری حاکم شفت گیلان، برجعلی چگنی، تاج الملوک چگینی بانوی نهضت مشروطه، حاج میرزا علی‌اکبرخان خانبلوکی حاکم بلوک مَست، سلیمانخان خانبلوکی، افراسیاب بیگ چگینی کلانتر ایل قشقایی، کاکاجان بیگ چگینی کلانتر ایل قشقایی، غضنفربیگ چگینی کلانتر ایل قشقایی، حاج خضرخان چگنی حاکم دزفول، صالح آقاخان چگنی حاکم محلۀمسجد دزفول، کدخدا حاج دوخامحمد (رعنای بروجردی)، ملا شیرمحمد انصاری شاعر ایل عرب خمسه، حاج ملا محمد محرر باباعباسی عضو انجمن مشروطه خواهان خرم‌آباد، رئیس ابوالفتح‌ باباعباسی، محمدقلیخان چگنی، توشمال آزادخان چگنی، ملک‌احمد خان چگنی، حاج علی‌صالح چگنی مباشر معین السلطنه خرم‌آبادی، حاج محمدتقی خان اسدالهی چگنی رئیس اداره طرق و شوارع لرستان، نایب فتحعلی رومیانی از مبارزان لرستانی، کدخدا احمدبک رومیانی از مبارزان لرستانی، توشمال احمدبک حیدری چگنی رئیس طایفه میرزاوند و از مبارزان لرستانی، کدخدا داربلوط نادری چگنی از مبارزان لرستانی، حاج رستمخان کلانتری شیراوند، کدخدا نورعلی رضایی از بزرگان حسیوند چگنی پیشگام در حفظ میراث فرهنگی لرستان، رستمخان تیموری طولابی بهادرالسلطان نایب‌الحکومه و بخشدار چگنی، کدخدا غافل چگنی  از رؤسای ایلات شمال خوزستان و از مبارزان جنگ آهودشت، کریمخان آصف نمایندۀدزفول در شورای ملی، حاج فضل‌الله عباسی عضو انجمن اخوان حقیقت، محمدخان ارجمندی چگنی عضو انجمن اخوان حقیقت، حاج احمدخان امیری کدخداباشی الشتر، حاج حسن صادقی مدیر، بنیانگذار اولین دبستان روستایی ایران است.

جنبش فرهنگی گوران

گوران، زبانی مستقل از زبان کُردی و از گروه زبانهای ایرانی شمال غربی و هم خانواده با زبانهای تالشی، وفسی، گیلکی و سمنانی است. گوران بزرگ شامل گویشهای هورامی (لهون، تخت)، گوران (ژاوروئی-پاوه ای، باجلان، عبدالملکی، زنگنه-کندوله ئی، جباری، همه وند، گهواره ای و ...)، شبک و زازا (دیملی) و ... میباشد که در زاگرس مرکزی، شمال عراق و شرق آناتولی رواج دارد.

Next Post

مفهوم گورانشاه/ گورانشهر در برابر کُردوار

پ بهمن 13 , 1401
مفهوم گورانشاه/ گورانشهر در برابر کُردوار: دوگانگی کرد-گوران در عین حال مبین دوگانگی زیست گورانشهری در برابر معیشت کُردَواری است، واژۀکردوار Kordawār مأخوذ از کُردهوار(گه) Kordhawārga و نمایانگر مردمان ساکن در هوارگه هاست و نمیتواند خصوصیت اصلی گوران را که یکجانشینی در شهرها و روستاها است، دربرگیرد، کُردوار لفظی بومی […]

You May Like